آدم برفیم دل داره!!!

سکوت معنای حقیقی نگفتنهاست..

آدم برفیم دل داره!!!

سکوت معنای حقیقی نگفتنهاست..

لحظه ها رو می شمرم..

امروز صبح رفت سفر.. 

صبح که چه عرض کنم دم دمای صبح.. 

ساعت ۳:۴۵ دقیقه دستاشو از سر کوچه برام تکون داد و تو انتهای خیابون گم شد.. 

 قلبم با رفتنش از سینه کنده شد و همه وجودم و غم پر کرد..  

باد سردی می وزید و غم تا مغز استخونم رسوخ کرده بود..  

نمی دونم چه جوری احساسم ر و بیان کنم فقط می تونم بگم که انگار زمان تو همون لحظه یخ زد!..

با اینکه می دونم برمیگرده یعنی امیدوارم که برگرده اما نمی تونم جلوی سوزش قلبم رو بگیرم..

آخه اون یار تنهاییهامه همدم خوشیها و ناخوشیهامه ..  

فقط خدا می دونه که چقدر دوسش دارم.. 

فقط خدا می دونه که چقدر دوستت دارم.. 

بی صبرانه منتظر اومدنتم.. 

لحظه ها رو می شمرم.. 

 

برای عزیز مسافرم دعا کنین که شاد و سلامت پیشم برگرده و یه بار دیگه دستای مهربون و گرمش پناه خستگیام بشه..

لعنت به تابستون..

امروز فقط هوا هوای توست.. 

دلم تنگته مادر.. 

دوساله که تو کابوس رفتنت خواب به چشمام نیومده.. 

حتی جرات فکر کردن بهت رو ندارم.. 

جرات ندارم عکساتو نگاه کنم صدات و گوش بدم حتی یادت بیفتم.. 

چون قلبم تیر می کشه و دلم می خواد همون لحظه بمیرم اما مادر یادت ناگزیره 

همیشه با منه 

همراهمه 

زخمت زخم دردا و عذابایی که تو چهار سال بیماریت کشیدی و زخم لحظه لحظه آب شدنات همیشه با منه..  

زخم شبایی که کنارت تا صبح چه تو خونه چه بیمارستان گریه می کردم.. 

گریه ای از سر ناچاری و تسلیم..  

درد روزایی که از خدا ی خواستم من و زودتر از تو بکشه و نذاره رفتنت رو ببینم.. 

زجر روزایی که تو بیمارستان راهروهای لعنتی رو از این ور به اون ور دور می زدم و گریه می کردم و همش با خودم می گفتم خدایا چیکار کنم؟ معنی ناچاری و بیچارگی رو به معنای واقعی درک کردم.. 

شب آخری که تو بخش بودی و با قاشق آروم آروم سوپ رو می ریختم تو دهنت و تو نیمه هوشیار بودی... 

صبحی که شیرو قاشق قاشق تو دهنت می ریختم... 

زمانی که اومدن جلو چشمم  بردنت آی سی یو و صدای گریه های من کل بخش و پر کرده بود و برادرم با نگاهی یخ کرده کنارم نشسته بود و زمین و نگاه می کرد..

آی سی یویی که چهار سال بود تو ذهنم بود و می دونستم که اگه زنده بمونم شایدیه روز نکبتی  تو رو اونجا ببینم.. 

لعنت به زبون دکتری که خبر مردن مادرت رو ۴ سال پیش از مرگش بهت بده.. 

مظلومیتت دیوونم می کنه مامان.. 

مهربونیت اون دل صاف و قشنگت اون لبخندا و نوازشهات حتی تو اون حال بد بیماری.. 

دست و پای ورم کردت تو آی سی یو.. 

لبای تشنت و..... 

وای خدا کاش می مردم و........ 

اما نمردم و با به یاد آوردن این لحظه ها هزاران بار مرگ و به چشمام می بینم.. 

۱۰ مرداد ۸۶ برای آخرین بار رفتی بیمارستان و ۲۴ مرداد...  

لعنت به تابستون..  

نفرین به تیر و مرداد که پدر و مادرم رو ازم گرفتن.. 

وقتی دردی به نهایت فریاد می رسه فقط یه راه داری 

 سکوت...  

 

وقتی می یای ..

 

وقتی می یای صدای پات از همه جاده ها میاد
انگار نه از یه شهر دور که از همه دنیا میاد
تا وقتی که در وا میشه لحظه دیدن میرسه
هر چی که جادس رو زمین به سینه من می رسه

ای که تویی همه کسم، بی تو میگیره نفسم، اگه تو رو داشته باشم، به هرچی میخوام می رسم به هر چی میخوام می رسم 


 


وقتی تو نیستی قلبمو واسه کی تکرار بکنم ؟
گلهای خابالودرو واسه کی بیدار بکنم ؟
دست کبوترای عشق واسه کی دونه بپاشه ؟
مگه تن من می تونه بدون تو زنده باشه ؟ 


ای که تویی همه کسم، بی تو میگیره نفسم، اگه تو رو داشته باشم، به هرچی میخوام می رسم به هر چی میخوام می رسم

عزیزترین سوغاتیه غبار پیراهن تو
عمر دوباره منه دیدن و بوئیدن تو
نه من تو رو واسه خودم، نه از سر هوس می خوام
عمر دوباره منی، تو رو واسه نفس می خوام 


ای که تویی همه کسم، بی تو میگیره نفسم، اگه تو رو داشته باشم، به هرچی میخوام می رسم به هر چی میخوام می رسم 


وقتی می یای صدای پات از همه جاده ها میاد
 

*********** 

چقدر زندگی با تو قشنگه... 

بی تو.. میمیرم..