مدتها بود منتظرش بودم...
اونی که با نگاش دلم نرم بشه و پشتم گرم...
چقدر منتظرت بودم عزیزم ...
حالا که داری میای هم پشتم گرمه و هم دلم نرم..
احساس عجیبی دارم انگار تا حالا عاشق نشده بودم!
نمی دونم به چی می گن عشق اما اسم این احساسی که دارم هرچی می خواد باشه باشه من می پرستمش..
نمی دونم چی تو این دنیا زیباتر از لبخند تو ئه شاید آرامش چشمات وقتی آروم خوابیدی و جسم و روح قشنگت در آرامشه...
می خوام بگم که بدونی تو بهترین هدیهء خدایی برای من.
شاید بارها بهت گفته باشم که ... دوستت دارم اما دلم می خواد اینبار اینجا بگم تا تو دل تاریخ اینترنتی هم ثبت بشه..
تو بهترینی بهترین هدیه خدا بهترین هدیه ناصریا بهترین اتفاق زندگیم ...
تو عزیزترینمی .. دوستت دارم... دوستت دارم تا ابد تا همیشه...
تقدیم به عزیز مسافرم که بی صبرانه منتظر اومدنشم..
چیه نگاه داره؟!
خوب حرفی ندارم بزنم مگه زوره؟؟
نه اینجا می تونم چیزی بنویسم نه تو وبلاگ ناصریا!
خوب فعلا ما رفتیم اینام گفتم که لال از دنیا نرم!