آدم برفیم دل داره!!!

سکوت معنای حقیقی نگفتنهاست..

آدم برفیم دل داره!!!

سکوت معنای حقیقی نگفتنهاست..

لحظه ها رو می شمرم..

امروز صبح رفت سفر.. 

صبح که چه عرض کنم دم دمای صبح.. 

ساعت ۳:۴۵ دقیقه دستاشو از سر کوچه برام تکون داد و تو انتهای خیابون گم شد.. 

 قلبم با رفتنش از سینه کنده شد و همه وجودم و غم پر کرد..  

باد سردی می وزید و غم تا مغز استخونم رسوخ کرده بود..  

نمی دونم چه جوری احساسم ر و بیان کنم فقط می تونم بگم که انگار زمان تو همون لحظه یخ زد!..

با اینکه می دونم برمیگرده یعنی امیدوارم که برگرده اما نمی تونم جلوی سوزش قلبم رو بگیرم..

آخه اون یار تنهاییهامه همدم خوشیها و ناخوشیهامه ..  

فقط خدا می دونه که چقدر دوسش دارم.. 

فقط خدا می دونه که چقدر دوستت دارم.. 

بی صبرانه منتظر اومدنتم.. 

لحظه ها رو می شمرم.. 

 

برای عزیز مسافرم دعا کنین که شاد و سلامت پیشم برگرده و یه بار دیگه دستای مهربون و گرمش پناه خستگیام بشه..

نظرات 7 + ارسال نظر
آلبالو شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 07:03 ب.ظ http://albalooo.blogsky.com

دعا می کنم که مسافرت خیلی زود برگردهپیشت

ممنونم دوست عزیز..

ماهی خانوم شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:36 ب.ظ http://mahinameh.blogsky.com

سلام عزیزم
منم صمیمانه امیدوارم مسافرت زودی برگرده پیشت
و برای همیشه پیشت بمونه...
مواظب خودت باش گلم

ممنونم ..
خیلی سخته انتظار..

آرزو یکشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:13 ق.ظ http://anahita718.blogfa.com/

دعا می کنم عزیزم که هیچ کس تو این دنیا تنها نباشه.

ان شاالله..

ویدا یکشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 03:49 ب.ظ

ان شاالله که به زودی زود برمیگرده پیشت گلم...

خدا به همراهش...

آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش

مرسی
ثانیه ها رو می شمرم..
هر ثانیه که می گذره یه قدم بهش نزدیکتر میشم ! :)) چه امیدی می ده بهم این فکر!

الهام دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:42 ق.ظ http://sofalin.blogsky.com

همین دوست داشتن زیباست...

sepideh سه‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:45 ق.ظ http://deltange-naseria.blogsky.com


امیدوارم که هر چه زودتر تموم بشه این انتظار ...

انتظار خیلی سخته ...

هر ثانیه‌اش به اندازه‌ی یکسال میگذره ...

ولی خوب تو که دیگه عادت کردی ثانیه شمار!

ثانیه‌ها رو بشمار تا زود تموم بشه و برگرده ...

یادش بخیر!

بچه که بودم تا منتظر یه چیز می‌شدم که خیلی برام عزیز بود مثل عید، مثل بستنی، مثل تابستون، ... به مامان بزرگم که می‌گفتم پس کی میاد؟! میگفت: 10 تا شب دیگه که بخوابی و پاشی!
10 تا شب میخوابیدم و پا می‌شدم و هر شبش برام مثل هزار و یک شب بود!
تا تموم میشد میگفتم تموم شد پس چرا نمیاد؟!
میگفت: 10 شب دیگه هم که بگذره دیگه موقشه!
10 شب دیگه هم می‌گذشت و بعد که کمی بزرگ شدم به این نتیجه رسیدم که منظور مامان بزرگم 10 تا 10 شب بوده!

حالا تو هم 10 تا شب دیگه بخواب و پاشو تا تموم شه!

ایشالا که ده تا شبت عین ده تا شب من نباشه!

آخی چه سخت!:))
ان شاالله که مثل ده تا شب تو نباشه اما واقعا زمانی که آدم منتظره عجیب لحظه ها کش میان عجیبااااااااااااا!!!!!

محمد چهارشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:08 ب.ظ http://mohammad1.blogsky.com

سلام مجدد.گلم منم شما لینک کردم.
بازم پیش مابیایا.
موفق باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد